عصیانگری احمدظاهر در جامعه سنتی افغانستان
- رامین انوری
- فعال مدنی
در میان تمام آدمهای سرشناسی که در افغانستان ظهور کردهاند، شاید هیچ کسی به اندازه احمد ظاهر در تقابلی چنان آشکار با "دینزدگی" و "سنتزدگی" جامعه افغانستان قرار نداشته است. آنچه از احمد ظاهر - به واسطه آهنگها و تصاویر و نوارهای دیداری و شنیداریاش برجا مانده - آیینه تمامنمایی از شورش و عصیانگری در برابر نهاد قدرت و در راس آن، سنتهای حاکم است. چه آن سنتهایی که زندگی اجتماعی و رفتارهای فردی آدمها را احاطه کرده بود و چه حتی آن رسم معمول و پذیرفته شده اجرای هنری که تقریبا تمام آوازخوانهای همدورهاش از آن پیروی میکردند.
به طور مثال، تنها تماشای اجرای آهنگ "لیلی لیلی جان" که از نخستین ضبطهای تصویری احمدظاهر در تلویزیون ملی افغانستان بود، نشان میدهد که احمد ظاهر تا چه حد به قانون نانوشته اجرای خشک و رسمی حاکم بر دورهاش پشت پازده و چگونه از پرده تلویزیون برای نمایش کاریزمای منحصر به فرد و انرژی سرشار خود استفاده کرده است.
این سنتشکنی و بیاعتنایی درونی به رسم معمول، در تمام رفتارهای احمد ظاهر حس میشود. انگار آمده بود تا رسم و راه خودش را بر زندگی و مناسبات آن سوار کند. با شوریدن بر پدرش که دوست نداشت پسر نخستوزیر افغانستان آواز بخواند، خودش را از دام مخوفی که بسیاری از استعدادهای بالقوه در جوامع سنتی قربانی سناریوهای شبیه آن بودهاند، رهانید؛ موسیقیاش را در خدمت معشوقههای زمینی قرار داد؛ از عشقورزی و رهایی و شاد زیستن در برابر جامعه سخت و بسته دفاع کرد و گذاشت جنون درونیاش، فرمان امور را در دست بگیرد.
اگر بخواهیم شناسههای هویتی افغانستان را از گذشتههای دور تا امروز برشماریم، شاید "دین" و "سنت" از مهمترینهای آن باشند؛ ارزشهایی که برای دفاع از آن، سرها شکسته شده و خونها ریخته شده و جنگها در گرفته است. در این راه، گاهی به حدی افراط شده که شاید بتوان بخشهای بزرگی از جامعه افغانستان را نه به آن معنای متعارف کلمه "دیندار" و "سنتی"، که "دینزده" و "سنتزده" پنداشت.
در چنین وضعیتی، به مشکل بتوان باور کرد که سرشناسترین چهره موسیقی چنین جامعهای، میتواند آدمی از جنس احمد ظاهر باشد. این پارادوکس را چگونه میتوان حل کرد، به جز اینکه بپنداریم در موسیقی احمد ظاهر و رفتارهای او جوهری وجود دارد که با ظرافت و دقت بینظیری، آن حرمان تهنشین شده در وجود مخاطب شرقی را نشانه میگیرد و او را به شنیدن و جدی گرفتن خود وا میدارد.
این حرمان خفته در درون انسان شرقی چیست؟ تصور من این است که خفقان تاریخی، ناشی از فضاهای بسته سیاسی و اجتماعی که نسل در نسل در ما انبار شده است، حتی در مواردی که شاید به آن واقف نباشیم، از عصیانگری احمد ظاهر تلنگر میخورد و نمود پیدا میکند.
احمد ظاهر با شوریدن به سنتزدگی جامعه، ارزش جاگزینی را به جای آن معرفی میکند و با صراحت و تکرار، چیزی به نام "آزادیهای فردی" را در جای آن مینشاند و به شکل مستمر برایش تبلیغ میکند. آزادیهای فردی؛ این غایب بزرگ از زندگی انسان افغانستانی، با شنیدن احمد ظاهر به فعلیت میرسد و برای زمان محدودی هم که شده، حتی در محدوده زمانی شنیدن همان یک پارچه، طعم چیزی از جنس رهایی را در حواس ما زنده میسازد.
عشق پنهان بسیاریها در دوره طالبان
در روزگاری که طالبان رسما بر بخشهای زیادی از افغانستان حاکمیت میراندند و شنیدن موسیقی را ممنوع قرار داده بودند؛ در شرایطی که شنیدن موسیقی، مجازاتی در حد زندانی کردن و لت و کوب شدید در پی داشت؛ آدمهای زیادی بودند که پنهانی و دور از گوش پلیس مذهبی طالبان و در خلوت خود احمد ظاهر میشنیدند و به معنایی، در همان حوزه خصوصی خود، انقلاب کوچک خود را علیه جو حاکم برپا میکردند.
موسیقی در آن سالها، یکی از راههای زنده نگهداشتن سلامت روان آدمهای زیر سلطه بیمار طالبان بود؛ حتی برای کودکان و نوجوانانی مانند ما که تقریبا هیچ نمیدانستیم احمد ظاهر کیست و تنها رابطه موهوم ما، به واسطه صدای او تامین میشد که لبریز از رهایی و شور زندگی بود. احمد ظاهر، به نحوی برای ما نوستالژی گذشتهای بود که هرگز تجربه دست اول زیستن در آن نداشتیم؛ و یا هم نوستالژیی که برای ما در تصور آیندهای متفاوت معنا مییافت.
طالبان در همان اوایل اشغال کابل، قبر احمد ظاهر را منفجر کرده بودند و نشان داده بودند که زندگی خصوصی و اجتماعی او، حتی سالها پس از مرگش نیز میتواند خواب پلیس اخلاقی جامعه را که رستگاری را تنها در سرکوب نشاط زندگی و جستجوی آن در جهانی موهوم میبینند، آشفته کند.
صدایی که فراتر از دورانها رفت
امروز صدای احمد ظاهر را از پس یک دوره طولانی اختناق میشنویم؛ از آنطرف سالهای حاکمیت طالبان و جنگهای داخلی و از آنسوی سالهای کودتا و نظامیگری و قتلعامهای مخوف؛ دورههای از سیاهترین روزگاری که شاید به این زودیها افغانستان را مجال سر بلند کردن از آن نباشد. صدای احمد ظاهر از تمام این حوادث نجات یافت و توانست پس از مرگ خودش و پس از سرکوب جنبشهاش نوپای تجددخواهی نیز زنده بماند؛ هرچند تا امروز نشد سازوکار محکمی برای ترویج و پاسداری از ارزشهای که او برایش تبلیغ میکرد، در افغانستان روی کار بیاید.
افغانستان، این روزها بار دیگر در وضعیت آشنایی قرار دارد. داغ شدن تنور حاکمیت رسمی طالبان و ترس از محدود شدن آزادیهای نسبی که نسل پس از طالبان و اختناق، کم کم به آن عادت کردهاند. شاید در چنین شرایطی، تجلیل از احمد ظاهر، به عنوان نمادی از عصیانگری و ترویجگر آزادیهای فردی، بتواند برای ما بدل به یک مسئولیت اخلاقی شود. احمد ظاهر، میتواند برای ما به عنوان یک "امکان" مطرح باشد؛ امکانی برای نقب زدن به آنسوی تونل و تاریکی، و تخیل اینکه زندگیهای فردی و اجتماعی ما میتواند طور دیگری باشد. پروردن این تخیل، شاید بتواند راه را برای واقعیتی هموار کند که در آن، پلیس اخلاقی جامعه را راهی برای ورود به زندگیهای فردی ما نباشد.