چشمانداز جمعیتی ایران؛ ۳۰ یا ۱۵۰ میلیون
- علی رنجی پور
- روزنامه نگار
ایران کشور پهناوری است؛ آن قدر که میتوان چند کشور صنعتی مهم را در محدوده مرزهایش جا داد. کشور ما بیش از یک میلیون و ۶۴۸ هزار کیلومتر مربع وسعت دارد و هجدهمین کشور پهناور دنیا است؛ بزرگتر از بسیاری از ممالک مترفی در اروپا و شرق آسیا. به حساب و کتاب ریاضی اگر مساحت آلمان، ژاپن، فرانسه، انگلیس و کره جنوبی را با هم جمع بزنیم، حاصل جمع باز هم حدود ۲۵ هزار کیلومتر مربع (بیش از مجموع وسعت استانهای تهران و البرز) کمتر از ایران خواهد بود. کشور ما نزدیک به سه برابر فرانسه است، بیش از ۵ برابر آلمان و ژاپن وسعت دارد، ۷ برابر انگلیس و ۱۷ برابر کره جنوبی است.
اما آیا واقعا ظرفیت سرزمینی ایران نیز به همین مقدار زیاد است؟
مساحت مفید
جمعیت ایران در آخرین سرشماریها بیش از ۷۷ میلیون نفر برآورد شده است، حال آنکه ژاپن به تنهایی ۵۰ میلیون نفر بیشتر از ایران جمعیت دارد. کافی است جمعیت پنج کشور صنعتی که اسمشان رفت را با هم جمع بزنیم به این نتیجه میرسیم که بیش از ۵ برابر جمعیت ما، در حجمی کمتر از مساحت کشور ما زندگی میکنند، بیآنکه درگیر و دار بحرانهای جمعیتی نظیر آنچه کشور ما دچار آن است، دست و پا بزنند.
به حساب کتاب ریاضی و جغرافیایی، ایران کشور پهناوری است، اما کافی است مساحت مفید -یا به اصطلاخ علمیتر سطح قابل زیست- کشورمان را محاسبه کنیم تا دریابیم، وسعت حقیقی ایران چقدر است؟ برای چقدر جمعیت جا و منابع طبیعی دارد؟
چنانکه دکتر فیروز توفیق -بنیانگذار موسسه مطالعات و تحقیقات علوم اجتماعی دانشگاه تهران که پیش از انقلاب مدتی هم به عنوان وزیر آبادانی و مسکن در کابینه آموزگار فعالیت داشته- محاسبه میکند، کل مساحت زمینهای قابل کشت در ایران ۱۲ میلیون هکتار است که اگر اراضی کنار رودخانهها را هم به آنها اضافه کنیم، به سطحی بیش از ۱۵ میلیون هکتار میرسیم که حدود ۱۰ درصد از مساحت کل ایران است. حال آنکه تمام اراضی آلمان یا ۷۰ درصد اراضی فرانسه قابلیت کشت دارند. (گفتوگو با ماهنامه نمایه تهران، شماره پنجم، اسفند ۱۳۹۲)
از سوی دیگر محاسبات دکتر حبیبالله زنجانی -جمعیتشناس- نیز تاکید بر همین نکته دارند که مناطق قابل کشت در ایران چیزی بیش از ۱۱ درصد کل مساحت ایران نیستند، اگرچه زنجانی پس از کسر مناطق کویری (۴۴۰ هزار کیلومترمربع) و ارتفاعات کوهستانی (۲۳۰ هزار کیلومتر مربع) و سایر مناطق غیرقابل زیست (۱۵۰ هزار کیلومتر مربع) ، مساحت مفید ایران را چیزی حدود ۵۰درصد ارزیابی میکند. با این حال الگوی شهرنشینی در ایران نشان میدهد که به جز دو منطقه در شمال و جنوب غربی، عمده شهرهای ایران روی زمینهای کشاورزی بنا شده و توسعه یافتهاند. به همین دلیل بیراه نیست اگر مساحت مفید و قابل زیست ایران را چیزی تقریبا معادل زمینهای کشاوری در نظر بگیریم و در مقام تحلیل و برنامهریزی و سیاستگذاری، برآوردی منطقی از واقعیتهای سرزمینیمان داشته باشیم.
آن وقت میتوان سوال کرد، ایرانی که نه یک میلیون و ۶۴۸ هزار کیلومتر مربع بلکه کمتر از ۲۰۰ هزار کیلومتر مربع وسعت دارد، گنجایش چقدر جمعیت دارد؟ آیا میشود تراکمی نظیر آنچه در شرق آسیا یا اروپا وجود دارد، روی مناطق قابل زیست ایران قرار داد؟ آیا منابع طبیعی ما همتراز منابع طبیعی مناطق پرتراکم جهان است؟ آیا خاک و آب ما کفاف همین الان را میدهد که جوابگوی جمعیتی ۱۵۰ میلیونی - آنچه مسئولان ارشد جمهوری اسلامی ایران از آن سخن میگویند- باشد؟
محدودیتهای زیستی
سیر هدررفت منابع آبی و فرسایش خاک در ایران، نه مناطق غیرقابل زیست که مساحت مفید ایران را تحت تاثیر قرار میدهد، چنانکه این سالها چنین کرده. امروز بسیاری از شهرها و مناطق ایران از نظر هیدرولوژی شهرهای مرده محسوب میشوند؛ شهرها و دشتهایی مثل نیشابور که قدمت زیست بشری در آن از چند هزار سال هم تجاوز میکند، اما روز به روز عرصه زندگی در نیشابور و شهرهایی نظیر آن تنگ و تنگتر میشود.
عیسی کلانتری، چند سال پیش در چند سلسله گفتوگو هشدار داد که با ادامه وضعیت کنونی تا ۲۵ سال آینده مناطق جنوبی رشته کوه البرز و شرق زاگرس تبدیل به مناطق غیرقابل زیست خواهند شد و عملا از تمام سطح ایران، چیزی به جز بخشهای محدودی در شمال و جنوب و غرب کشور باقی نخواهد ماند. از آن مصاحبهها حدود ۳ سال گذشته و وزیر سابق کشاورزی ایران امروز به صراحت همان حرفها را تکرار میکند. او حتی در صحبتهایش از فرضهای خوشبینانهای هم استفاده میکند و میگوید: در صورت استفاده از مدرنترین تکنولوژیهای صنعتی و با فرض محال رسیدن به بهرهوری ۵/۱ درصد تا سال ١٤٠٤، تنها میتوان برای ٣٣میلیون نفر در ایران غذا تولید کرد. مطابق برآوردهای او، منابع ایران کشش تأمین نیازهای جمعیت فعلی ایران را ندارد و در آینده نهچندان دور حدود ٧٠درصد جمعیت ایران باید از کشور مهاجرت کنند. اما به کجا و چگونه؟ کلانتری به تجربه جابجایی ۳۰۰ هزار سکنه جزیره ماندیل که گاه و بیگاه زیر آب میرود، اشاره میکند که چگونه هندیها در آن کار در ماندهاند. چه برسد به ٤٠ تا ٥٠میلیون نفر که معلوم نیست، چه کسی، چگونه و کجا میخواهد اسکان دهد؟
با توجه به سابقه و جایگاه سیاسی عیسی کلانتری، باید حرفهای او را جزو هشدارهای رسمی -علاوه بر هشدارهای تخصصی- در این حوزه به حساب آورد، با این همه مقامات عالیرتبه ایران بیاعتنا به چنین هشدارهایی، همچنان با اعتماد به نفس از برنامهریزی برای ایران ۱۵۰ میلیون نفری میگویند.
جا نیست
در جغرافیای طبیعی ایران، توزیع نامتقارن جمعیت عجیب نیست. با توجه به وضعیت اقلیمی ایران از دیرباز تا به امروز جمعیت ایران به صورتی پراکنده در جغرافیای این سرزمین توزیع شدهاند. با این حال یک نظریه مشهور در میان غالب جامعهشناسان وجود دارد و آن اینکه با افزایش چشمگیر جمعیت ایران و تغییر الگوی اجتماعی ایران بعد از دهه ۵۰ (پس از اصلاحات ارضی) و ایجاد بحرانهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی معاصر، شکل توزیع نامتقارن جمعیت ایران، نامتقارنتر هم شده است، اما آیا این وضعیت کنونی دلیل سیاسی و اجتماعی دارد، یا نتیجه منطقی اقلیم و وضعیت سرزمینی ایران است؟
به تعبیری در حال حاضر، ۲۰ درصد جمعیت ایران در ۲ درصد مساحت کل کشور زندگی میکنند که به تعبیری حرف بیراهی نیست. طبق نتایج سرشماری سال ۱۳۹۰، جمعیت سه استان تهران، البرز و قزوین حدود ۱۶ میلیون برآورد شده که ۲۱ درصد جمعیت کل ایران است. از سوی دیگر جمع مساحت این ۳ استان نیز چیزی حدود ۴۰ هزار متر مربع است که حدود ۲ درصد مساحت کل ایران است.
اما اگر ملاک این محاسبات را مساحت مفید ایران و این مناطق در نظر بگیریم، خواهیم دید که توزیع جمعیتی، آن قدرها هم که فکر میکنیم نامتقارن نیست و بیش از عوامل اقتصادی و سیاسی، علل طبیعی دارد. اگر مساحت مفید این سه استان را به طور میانگین ۶۰ درصد در نظر بگیریم (حذف مناطق مرتفع شمالی و مناطق کویری جنوب هر ۳ استان)، خواهیم دید که نسبت مفید مساحت مناطق قابل زیست در دامنه جنوبی البرز (۲۵هزار کیلومتر مربع) حدود ۱۵ درصد مساحت مفید کشور (۱۷۰ هزار کیلومتر مربع) است. یعنی ۲۰ درصد جمعیت کشور در منطقهای به وسعت ۱۵ درصد مساحت مفید آن زندگی میکنند که با توجه به ظرفیتهای متمرکز اقتصادی و سیاسی پایتخت غیرطبیعی نیست.
در واقع جمعیت ایران به شکلی طبیعی در مناطق قابل زیست توزیع شدهاند و سهم تهران و کرج و قزوین و شهرهای کوچک و بزرگ اقماری و حواشیشان، چندان بیش از بقیه نیست. یعنی جمعیت ۷۷ میلیونی ایران هر جایی را که قابل زندگی بوده، اشغال کرده و بساط زندگیشان را گستردهاند. هر جا که شرایط سخت شده بساطشان را جمع کرده و جای دیگری -ولو در حاشیه شهرهای بزرگ- پهن کردهاند.
اخیرا از موسسه مطالعات جمعیتی ایران نقل شده که ۴۰ هزار روستا خالی از سکنه شدهاند و جمعیت روستایی به کمتر از ۳۰ درصد کل جمعیت ایران تنزل پیدا کرده است. اما باید دید جمعیت ساکن این روستاها به کجا نقل مکان کردهاند؟ در واقع مهاجران که روستای آبا و اجدادیشان را غیرقابل زیست یافتهاند، ناگزیر در حاشیه و بعضا متن شهرهای بزرگ ساکن شده و خانههایشان را روی زمینهای کشاورزی اطراف این شهرها بنا کردهاند.
این وضعیت باعث شده:
از یکسو سطح قابل زیست ایران به طور مضاعف کم و کمتر شود. یعنی هم روستاهای آباد سالهای نهچندان دور متروکه شده و هم سطح قابل کشت اطراف شهرهای بزرگ، به دلیل شهرسازی از دست رفته و میروند.
و از سوی دیگر موجب میشود پراکندگی نقطهای جمعیت در جغرافیای ایران، به چند کانون جمعیتی محدود شود که محاسبه ظرفیت جمعیتیشان کار چندان سختی نیست.
حتی با چشم غیرمسلح هم میتوان دید و تشخیص داد که ظرف این کانونها چقدر گنجایش دارد. و حتی بدون استناد به آمار و ارقام و محاسبه نسبتها و ظرفیتهای طبیعی و غیرطبیعی هم میتوان گفت محال است بتوان دو برابر این چیزی که خودش سرریز کرده، توی این شهرها آدم ریخت و برای زندگیشان برنامهریزی کرد.
اما چرا مسئولان ارشد ایران از کنار این دادههای معتبر بیاعتنا میگذرند؟ با چه پشتوانهای از چشمانداز جمعیتی ۱۵۰ میلیون نفر سخن میگویند؟ آیا متکی به تحلیل علمی دادهها و اطلاعات موجود است؟
به هر حال تردیدی نیست ایران در آینده نزدیک با بحران هرم سنی جمعیت روبهرو میشود، اما مساله اینجا است که وزن این بحران در برابر سایر بحرانهایی که موجودیت و سابقه زیستی این سرزمین را به چالش میکشاند، چقدر است و درجه اهمیتش تا چه اندازه بالا است؟