جنبش ۸۸؛ انقلاب یا ضد انقلاب؟
- امیر کیانپور
- تحلیلگر سیاسی
امیر کیانپور، تحلیلگر سیاسی در یادداشتی برای صفحه ناظران با اشاره به اینکه اعتراضات ۸۸ اگرچه کم و بیش از مدار توجه و تخیل عمومی خارج شده است، آنهم در حالی که پرونده ابهامات آن هنوز بسته نشده و پیامدهای سیاسی و قضایی آن همچنان ادامه دارد می گوید پرسش در مورد ماهیت و جایگاه تاریخی اعتراضات سال ۸۸ هنوز پرسشی بهروز است.
ده سال پیش در خرداد ۱۳۸۸، انتخابات ریاست جمهوری میانجیای شد برای انفجار مجموعهای از گفتارها، مناسک، ژستها و رویاهایی که مستقیم یا غیرمستقیم، خودآگاه یا ناخودآگاه، مهر انقلاب ۵۷ را بر خود داشتند. از فریاد الله اکبر روی پشتبامها گرفته تا مسیر انتخابشده برای راهپیماییهای اعتراضی، نشانههای زیادی را میتوان فهرست کرد که فراتر از خصلتهای مشترک فراتاریخی میان شورشها و قیامها مؤید پیوند محسوس میان ۵۷ و ۸۸ اند.
پیوند درونی جنبش ۸۸ با قیام ۵۷ صرفاً محدود به حال و هوای شبهانقلابی آن یا ارجاع نمادینش به شعارها یا مکانهای خاطره ۵۷ نبود. بلکه، نسبتی تاریخی و ساختاری نیز میان این دو رویداد سیاسی وجود داشت: جنبش ۸۸ از درون گسلها و تضادهای حقوقیای فوران کرد که انرژی مردمی انقلاب ۵۷ در متن نظام سیاسی پس از انقلاب به جا گذاشته بود. و بدینترتیب، امکان تحققنیافتهای را دوباره به صحنه آورد که انقلاب ۵۷ آن را وعده داده بود؛ بالقوگیای که نام دقیق آن ﺣﻖ همگانی ﺑﺮاﺑﺮی سیاسی است.
از جمله این گسلها میتوان به حق آزادی تجمع و تشکیل اجتماعات و راهپیماییها تا همان حدی که در اصل ۲۷ قانون اساسی به رسمیت شناخته شده و البته مهمتر از آن، به نفس امکان انتخاب رئیس جمهور در یک نظام سیاسی غیردموکراتیک اشاره کرد.
به میانجی همین شکافها و گسلها بود که اتصال کوتاه میان ۸۸ و ۵۷ برقرار شد؛ پیوندی که اگر از کلمات والتر بنیامین وام بگیرم، به منزله نوعی "خیزش ببرِ" حال درون گذشته و در عین حال، به معنای تخلیه بار انفجاری دیروز در امروز بود. از میانجیها یا تجلیهای مشهود چنین فعل و انفعالی، محوریت شخصیتی سیاسی همچون میرمحسین موسوی در جنبش سبز بود، فردی "انقلابی" که گویی از دورانی سپریشده آمده بود و به شکلی نابههنگام به جای اصل ۴۴ قانون اساسی (مبنی بر خصوصیسازی) از اصل ۴۳ آن (مبنی بر تأمین استقلال اقتصادی جامعه و ریشه کردن فقر و محرومیت) حرف میزد.
با این حال، همه حقیقت جنبش ۸۸ در حضور شبحگون انقلاب ۵۷ در آن خلاصه نمیشود. و انقلاب ۵۷ تنها نقطه ارجاع و اتکای تاریخی جنبش سبز نبود. درست همانطور که برای فهم انقلاب ۵۷ باید شدنهای آتی و حتی امکانهای به تأخیر افتاده آن را در نظر داشت، در جستجوی سرنخها و سرآغازهای جنبش سبز هم باید به سرانجام آن بازگشت.
جنبش اعتراضی پس از انتخابات، اگرچه آغازی انفجاری و فورانی متعین و مشخص در هفته آخر خرداد ۸۸ داشت، با پایانی باز تحلیل رفت.
کالبد اجتماعی منسجمی که روز ۲۵ خرداد ۸۸ حد فاصل میدان انقلاب تا آزادی را پر کرده بود، در کمتر از دو سال و البته زیر فشار سرکوب، از درون چندپاره و چندتکه شد؛ در حالی که بخشی از فعالان و حاضران و وفاداران جنبش سبز بر ماهیت فرا-انتخاباتی جنبش سبز اصرار داشتند، گروهی دیگر اما ادامه منطقی "راه سبز امید" را در مشارکت در انتخابات ۹۲ میدیدند. و به همین ترتیب، رای خاتمی در انتخابات مجلس نهم در حوزه انتخاباتی دماوند و فیروزکوه، در حالی بدواً خیانت به مقاومت رهبران در حصر جنبش سبز تلقی شد، که بعدتر به عنوان امکانی برای تداوم و تکرار، مورد تحسین بخشی از بدنه جنبش ۸۸ قرار گرفت.
بیشتر بخوانید:
این دوگانگی و تضاد درونی، که در کوران حوادث و رخدادهای آتی رنگ باخت، به خوبی سرشتنمای خاستگاه دوگانه و متضاد جنبش ۸۸ است.
اعتراضات ۸۸ اگرچه از مرزهای اصلاحطلبی فراتر رفت، اما مقید به رهبری اصلاحطلبان و چارچوبهای ایدئولوژیک اصلاحات باقی ماند. پیوستگی و خویشاوندی جنبش سبز با پروژه اصلاحات حتی از پیوستگی آن با انقلاب ۵۷ نیز مشهودتر است.
مسأله اما آنجاست که انقلاب ۵۷ و پروژه اصلاحات، به عنوان دو مبدأ یا پیشزمینه تاریخی جنبش ۸۸، ماهیتاً با یکدیگر در تضاد اند و به دو سنت تاریخی متمایز تعلق دارند.
پروژه اصلاحات در ایران با رویای "نرمالیزاسیون" [عادی و هنجاری کردن] جمهوری اسلامی و در فضای ایدئولوژیک پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، درست زمانی کلید خورد که انقلاب ۵۷ پس از دهه طولانی و خونبار شصت به پدیدهای "سپریشده" و "سرد" بدل شده بود.
از این بابت، اصلاحات اگر نگوییم یک پروژه ضدانقلابی، تجلیای از یک "انقلاب منفعل" بود.
"انقلاب منفعل" مفهومی است که آنتونیو گرامشی، فیلسوف ایتالیایی آن را در زمینههای گوناگون در معناهای نسبتاً متفاوتی بهکار میبرد. در اینجا، منظور تغییرات و اصلاحاتی سیاسی و اقتصادی از بالاست به ابتکار دولت یا بخشی از آن و در غیاب یا انفعال مردم؛ یک "انقلاب بدون انقلاب" و نه ضروتاً کاذب که تأثیرات واقعی بر ساختارهای سیاسی و اقتصادی میگذارد.
واقعیت آن است که تاریخ ایران به رخدادهای بزرگ و باشکوه انقلابی آن خلاصه نمیشود. ایران همانقدر که سرزمین انقلابهاست، انقلابهای منفعل هم به خود دیده است. در برابر انقلاب مشروطه، جنبش جنگل و انقلاب ۵۷، جریان و سنت تاریخی دیگری وجود دارد که آغاز آن به یک قرن پیش و به اصلاحات رضاشاه و دولتمردان او برمیگردد.
اصلاحات دولتمردان رضاشاه، اگرچه جهشی بزرگ در جهت مدرنیزاسیون و ایجاد شرایط مادی توسعه سرمایهداری ایران بود، اما به بهای پایان رویاهای آزادیخواهانه انقلاب مشروطه و مهار و انقیاد سوژه سیاسیای تمام شد که با انقلاب مشروطه (و البته انقلاب اکتبر روسیه) پا به عرصه گذاشته بود.
در تداوم و تکمیل اصلاحات رضاشاه، انقلاب سفید یا انقلاب شاه و مردم در دهه چهل، نمونهای مثال زدنیست از یک انقلاب منفعل؛ شامل دامنهای وسیع از اقدامات و تمهیدات از اصلاحات ارضی گرفته تا سوادآموزی و اعطای حق رای به زنان.
پروژه اصلاحات اقتصادی و سیاسی در ایران پس از انقلاب (در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی) اگرچه نسبت تبارشناسانه مستقیمی با انقلاب سفید یا انقلاب شاه و مردم نداشت و با رنگ و لعاب ایدئولوژیک متفاوتی از آن عرضه شد، اما نهایتاً واجد همان جنس و ژن اجتماعی انقلاب سفید بود.
از اصلاحات اقتصادی و سیاسی رضاشاه و محمدرضا شاه تا اصلاحات اقتصادی و سیاسی دولتهای هاشمی رفسنجانی و خاتمی، انقلابهای سفید در ایران واجد چند ویژگی اصلی مشترک بودهاند:
الف) مردم به عنوان سوژه سیاسی کم و بیش در فرایند تغییر و تحول غایب بودهاند، بیشتر نقشی پذیرا یا دستکم ثانوی داشتهاند و عاملیت اصلی با خود دولت بوده است.
ب) همه، کم و بیش، جهتگیری ضد-سوسیالیستی داشتهاند. انقلاب سفید به عنوان نمونه آرمانی انقلاب منفعل در ایران، به قول یرواند آبراهامیان، از ابتدا برای جلوگیری از تحقق انقلاب سرخ در ایران طراحی و اجرا شد.
ج) همه فاقد ویژگی و آگاهی محلی-ملی و بینش ضد-استعماری بودهاند و به همین ترتیب نسبت به کثرت و چندگانگی سیاسی-اقتصادی، فرهنگی و حتی محیطزیستی ایران بیتفاوت و کور بودهاند.
جنبش پساانتخابی ۸۸ اگرچه شبح انقلاب ۵۷ را در دل خود داشت، اما تا آنجایی که ریشه در پروژه اصلاحات داشت، حامل عارضههای یک انقلاب سفید بود.
۸۸ نقطه تلاقی دو بردار و دو سنت تاریخی متفاوت و متضاد بود. اگرچه انرژی و نیرویی که جنبش سبز از انقلاب ۵۷ وام گرفت و ساختار اجتماعی و فضای گفتاریای که پروژه اصلاحات برای آن مهیا ساخت، بدواً به عنوان دو موج مجزا روی یک فاز قرار گرفتند و نوعی تداخل سازنده به نفع جنبش ایجاد کردند، اما محدودیت ساختاری، چندپارگی درونی و بنبست نهایی جنبش سبز نیز نهایتاً به همین خاستگاه دوگانه و متضاد برمیگشت.
ده سال پس از بزرگترین حرکت اعتراضی ایران پس از انقلاب، حالا این دو بردار تاریخی نه فقط کاملاً از هم فاصله گرفتهاند، بلکه حاملان و مدعیان آنها، با گفتارها و پرچمهای ایدئولوژیک متفاوت، دیگر به سختی خود را وارث اعتراضات سال ۸۸ میدانند. شاید به همین دلیل، مراسم جشن یا در واقع مجلس عزای دهسالگی جنبش سبز، این روزها، بیهیچ رمق و بدون هیچ تجملی در حال برگزاری است.