پاکستان و افغانستان: چه عمق استراتژیکی؟

  • عزیز حکیمی
  • روزنامه نگار افغان مقیم بریتانیا
جنرال اشفق کیانی
توضیح تصویر،

جنرال اشفق کیانی رئیس ستاد ارتش پاکستان

روز دوشنبه (اول فبروری) ژنرال پرویز اشفق کیانی، فرمانده ارتش پاکستان، در یک دیدار کم سابقه با خبرنگاران گفت که کشورش خواهان آن است که افغانستان تبدیل به کشوری "امن و باثبات" شود و افزود که این امر می تواند "عمق استراتژیکی" را تضمین کند که پاکستان از طریق حمایت از رژیم سابق طالبان به دنبال دست یافتن به آن بود.

ژنرال کیانی افزود که پاکستان هیچ قصدی برای کنترل افغانستان ندارد و تصریح کرد که "هیچ کس در طول تاریخ قادر نشده که افغانستان را به زیر سلطه خود درآورد". فرمانده ارتش پاکستان گفت: "ما می خواهیم در افغانستان عمق استراتژیک داشته باشیم، اما این به معنای کنترل افغانستان نیست. اگر ما یک افغانستان آرام، با ثبات و با روابطی دوستانه در کنار خود داشته باشیم، این امر خود بخود عمق استراتژیک ما را تامین می کند چرا که مرزهای غربی ما امن خواهد بود و ما ناچار نخواهیم بود که مراقب دو جبهه باشیم."

طوری که ژنرال کیانی نیز در این سخنان خود اذعان می کند به نظر می رسد که هدف پاکستان از حمایت از رژیم سابق طالبان، دستیابی عمق استراتژیک در افغانستان بوده و گذشته از آن اظهارات ژنرال کیانی نشان می دهد که سیاستمداران پاکستانی هنوز هم سیاست داشتن عمق استراتژیک در افغانستان را دنبال می کند.

این طرز تفکر سیاستمداران پاکستانی احتمالا می تواند این امر را توجیه کند که چرا ارتش این کشور با وجود فشارها از سوی آمریکا و متحدین آن، تمایلی به برخورد قاطعانه با گروههای طالبان (بویژه افغانی) که از خاک پاکستان به عنوان محلی برای انسجام و طراحی حملات خود در افغانستان استفاده می کنند، نشان نمی دهد.

به عنوان مثال و به گفته ناظران طالبان متعلق به شبکه حقانی از منطقه وزیرستان به عنوان پناهگاه و محلی برای سازماندهی حملات خود در افغانستان استفاده می کنند، اما پاکستان درخواستهای مکرر آمریکا را که برای گسترش عملیات جاری پاکستان در نواحی قبایلی این کشور رد می کند. تازه ترین درخواستها در این زمینه توسط رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا مطرح شد، اما ارتش پاکستان "به دلیل نداشتن منابع کافی" این درخواست را رد کرد.

در واقع به نظر کی رسد که ارتش پاکستان فقط با آن دسته از گروههای طالبان پاکستانی که بر ضد حکومت این کشور هستند دست به اقدامات نظامی زده است و طالبان افغان مستقر در نواحی مرزی پاکستان، از جمله شبکه حقانی، هدف عملیاتهای نظامی پاکستان نبوده اند.

این درحالیست که سراج الدین حقانی، رهبر شبکه طالبان حقانی در مصاحبه ای با شبکه تلویزیونی الجزیره به صراحت مسئولیت حمله تاریخ 18 جنوری به کابل را به دست گرفت و تحقیقات پلیس افغانستان و دستگیری افرادی در رابطه با این حمله نیز دست داشتن شبکه حقانی در آن را تایید می کند.

پرویز مشرف رئیس جمهور سابق پاکستان و همچنین ژنرال اشفق کیانی زمانی رهبران شبکه حقانی را "دارایی استراتژیک" خود خوانده بودند.

"عمق استراتژیک نظامی"

اما واقعا این "عمق استراتژیک در افغانستان" که گفته می شود سیاستمداران پاکستانی تمام سیاست های خود در قبال افغانستان و هند را براساس آن تدوین می کنند، چیست؟

عمق استراتژیک در ادبیات نظامی به طور عموم به فاصله بین خط مقدم نبرد یا نواحی جنگی و مناطق اصلی غیرنظامی، مثل شهرها، مناطق متراکم از جمعیت های غیرنظامی، مناطق صنعتی و غیره گفته می شود. بنابراین، معمولا فرماندهان نظامی آسیب پذیری این فاصله استراتژیک را در مقابل حملات دشمن ارزیابی کرده و براساس آن پلانهای (برنامه های) دفاعی و عملیاتی خود را طراحی می کنند.

نکته مهم دیگری که در این برنامه ریزیها به آن توجه می شود این است که آیا یک ارتش در صورت تهاجم و پیشروی دشمن یک "عمق استراتژیک" مناسب در داخل قلمرو خود برای عقب نشینی و سپس انسجام نیرو و حمله دوباره به منظور عقب راندن دشمن را دارد یا خیر؟

از نظر نظامی، عمق استراتژیک منطقه ایست که محل مناسبی برای عقب نشینی یک ارتش و انسجام دوباره آن باشد و در عین حال در تهدید پیشروی بیشتر نیروی دشمن نباشد و این عقب نشینی از نظر زمانی بتواند فرصت کافی جهت انسجام و پلان گذاری نظامی برای ارتش فراهم کند. نمونه تاریخی این نوع عقب نشینی به یک عمق استراتژیک را م یتوان در جنگ جهانی دوم در سالهای 1941-42 دید، زمانی که قوای شوروی سابق در نتیجه حمله آلمانها، از پولند (لهستان) به اطراف مسکو عقب نشینی کرد و فرصت آنرا یافت که پایگاههای خود را در شرق کوههای آرال استقرار دهد.

با توجه به نظریات و تحلیلها کاملا متفاوت و بعضا متضادی که از "عمق استراتژیک پاکستان در افغانستان" ارائه شده، به نظر نمی رسد که سیاستمداران پاکستانی بر روی یک تعریف واحد از "عمق استراتژیک" توافق داشته باشند. برخی ژنرالهای پاکستانی ظاهرا تعریف نظامی فوق را از این امر دارند و گویا معتقدند که قلمرو افغانستان می تواند یک عمق استراتژیک برای ارتش پاکستان در حمله هند به این کشور باشد.

آنها نگرانند که چون از نظر جغرافیایی پاکستان یک کشور باریک است، تاکتیک ارتش هند این خواهد بود که با یک حمله سریع و ضربتی پاکستان از میان به دو قسمت تقسیم کند. به نظر این دسته از نظامیان پاکستان در آن صورت ارتش پاکستان می تواند به داخل افغانستان عقب نشینی کند و در آنجا ضد حمله خود برای عقب راندن نیروی هند را برنامه ریزی کند.

همین امر می تواند یکی از دلایل علاقه پاکستان به یک حکومت "دوست" در افغانستان باشد و این انتظار که چنین حکومتی حاضر باشد در واقع بی طرفی خود در جنگی احتمالی میان هند و پاکستان را نقض کرده و اجازه استفاده از قلمرو خود را به عنوان یک "عمق استراتژیک" به ارتش پاکستان بدهد.

کامران شافی روزنامه نگار باسابقه پاکستانی، اخیرا در روزنامه "دان" پاکستان در مطلبی با عنوان "تعریف عمق استراتژیک" با نگاهی طنز آلود به انتقاد از این نظریه پرداخته و می پرسد در صورت حمله هند " آیا ارتش ما فورا بار و بنه خود را خواهد بست و به داخل افغانستان فرار خواهد کرد؟ چه مسیری را خواهد پیمود؟ از طریق کدام گذرگاههای کوهستانی به افغانستان فرار خواهد کرد؟ آیا فرقه (سپاه) پیشاور، با تانکها و عساکر (سربازان) و موترهای (خودروهای) نظامی و توپ و تفنگ خود به طرف گذرگاه خیبر و جلال آباد حرکت خواهد کرد؟ آیا فرقه کویته و کراچی نیز از طریق گذرگاه خوجک به افغانستان فرار می کنند؟ فرقه های نظامی لاهور و سیالکوت و مولتان و گوجرانواله و بهاولپور و دیگر فرقه ها چه خواهند کرد؟ قوای هوایی پاکستان چطور؟ از همه مهمتر یکصد و هشتاد میلیون جمعیت پاکستان چه خواهد کرد؟ لطفا به ما بگویید این بزرگان ما از چه “عمق استراتژیکی” صحبت می کنند؟"

نکته دیگری که کامران شافی به آن اشاره می کند این است که "چطور افغانستان می تواند عمق استراتژیک پاکستان باشد درحالی که بیشتر افغانها از ما متنفرند، و نه فقط مردم ولایات شمالی افغانستان، بلکه حتی پشتونها در جنوب."

گذشته از آن، تلاش برای داشتن عمق استراتژیک در افغانستان، با درنظرداشت چندپارچگی سیاسی گروهها و احزاب مختلف در این کشور و از جمله تنشها در بلوچستان و نفوذ رو به افزایش گروههای تندرو در افغانستان، به نظر می رسد حداقل اولویتی حساب نشده برای حکومت پاکستان باشد.

"عمق استراتژیک" غیرنظامی

نگاه دیگری که به "عمق استراتژیک" پاکستان در افغانستان وجود دارد، به طور کلی با معنای اصلی آن در ادبیات نظامی متفاوت است. این را می توان نگاهی قطب گرایانه نامید چرا که براساس این دیدگاه منظور پاکستان از عمق استراتژیک را می توان نزدیکی پاکستان به کشورهای اسلامی مثل ایران، ترکیه و کشورهای خاورمیانه و حوزه خلیج فارس از طریق افغانستان، و تشکیل یک قطب "اسلامی" در تقابل با هند (بخوانید هندویسم) تلقی کرد.

پاکستان از زمان جدا شدن از هند در سال 1947 کم و بیش به دنبال ایجاد چنین قطبی بوده است و تلاش این کشور برای ایجاد روابط اقتصادی، تجاری و فرهنگی با کشورهای مسلمان خاورمیانه از جمله ایران را می توان در چنین چارچوبی تعریف کرد.

پاکستان به دلایل مختلف قادر به آن نشده که چنین قطبی را به وجود آورد و دلیل اصلی آن شاید این است که هرکدام از کشورهای اسلامی منطقه دیدگاهها و سیاستهای متفاوت و گاها متضاد در رابطه با ایجاد یک "اتحادیه کشورهای اسلامی" دارند و در بسیاری موارد ماهیت رقابتی و منحصر به فرد روابط سیاسی و اقتصادی هر کدام از این کشور با یکدیگر و با کشورهای غربی باعث می شود که پاکستان طبیعتا نتواند ایجاد نوعی دیدگاه متحد کننده اسلامی را بین این کشورها ترغیب کند.

تا قبل از حمله شوروی به افغانستان که در آن پاکستان جایگاه پلی ارتباطی میان غرب و مجاهدین افغان را یافت، تحلیلگران و سیاستمداران پاکستانی این نگرانی را داشته اند که نقش این کشور در معادلات سیاسی منطقه ای ناچیز و نگاه غرب به پاکستان نیز همواره از چشم هندیها بوده و آن را به نحوی یک "ایالت یاغی" هند می دانسته اند.

نگاه دیگری که به "عمق استراتژیک" پاکستان در افغانستان وجود دارد، به طور کلی با معنای اصلی آن در ادبیات نظامی متفاوت است. این را می توان نگاهی قطب گرایانه نامید چرا که براساس این دیدگاه منظور پاکستان از عمق استراتژیک را می توان نزدیکی پاکستان به کشورهای اسلامی مثل ایران، ترکیه و کشورهای خاورمیانه و حوزه خلیج فارس از طریق افغانستان، و تشکیل یک قطب "اسلامی" در تقابل با هند (بخوانید هندویسم) تلقی کرد.
توضیح تصویر،

نگاه دیگری که به "عمق استراتژیک" پاکستان در افغانستان وجود دارد، به طور کلی با معنای اصلی آن در ادبیات نظامی متفاوت است. این را می توان نگاهی قطب گرایانه نامید چرا که براساس این دیدگاه منظور پاکستان از عمق استراتژیک را می توان نزدیکی پاکستان به کشورهای اسلامی مثل ایران، ترکیه و کشورهای خاورمیانه و حوزه خلیج فارس از طریق افغانستان، و تشکیل یک قطب "اسلامی" در تقابل با هند (بخوانید هندویسم) تلقی کرد.

بعد از خروج نیروهای شوروی، غرب نه تنها افغانستان را فراموش کرد بلکه این فراموشی شامل حال پاکستان نیز شد. رابرت گیتس وزیر دفاع امریکا در دیدار اخیر خود از پاکستان که در هفته قبل از کنفرانس لندن (که 28 ژانویه برگزار شد) انجام شد، در سخنرانی اش خطاب به افسران نظامی پاکستانی قطع روابط دفاعی میان امریکا و پاکستان در اوایل سالهای ۱۹۹۰ را، که دلیل آن آزمایشات اتمی پاکستان بود، “اشتباه بزرگ استراتژیک” توصیف کرد.

پاکستان با حمایت مستقیم از رژیم طالبان در پی آن بود که بتواند از طریق افغانستان روابط اقتصادی و تجاری، بخصوص از نظر انرژی، با کشورهای آسیای میانه، ایران و دیگر کشورهای خاورمیانه داشته باشد. ترغیب صفرمراد نیازاف رئیس جمهور ترکمنستان، توسط حکومت بی نظیربوتو در زمان طالبان برای توافق با پیشنهاد صدور گاز به پاکستان از طریق خط لوله ای در افغانستان، نمونه ای از تلاشهای پاکستان برای دستیابی به منابع انرژی در آسیای میانه م یتواند به حساب آید.

در پی حملات یازدهم سپتامبر 2001 و آغاز حمله نیروهای به رهبری آمریکا به افغانستان، پاکستان به متحد اصلی آمریکا تبدیل شد که این خود موقف پاکستان در معادلات سیاسی منطقه ای را به شدت افزایش داد و باعث سرازیر شدن حجم عظیمی از کمکهای نظامی و اقتصادی آمریکا به این کشور شد.

با آن هم، ظاهرا پاکستان این اتحاد اغلب جنجالی با آمریکا را حلال مشکلات استراتژیک خود، بخصوص در مقابله با هند نمی داند. بخصوص اینکه از نفوذ فزاینده هند در افغانستان به شدت نگران است و هند را متهم می کند که از این نفوذ خود برای دامن زدن به تنشها در پاکستان، به ویژه در منطقه بلوچستان استفاده می کند. گذشته از آن، حجم معاملات تسلیحاتی و همکاریهای هسته ای هند و آمریکا نیز نگرانیهایی جدی برای پاکستان ایجاد کرده است.

البته این را نیز نمی توان نادیده گرفت که هند نیز تلاش دارد با گسترش نقش خود در افغانستان به گفته برخی از تحلیلگران، در کنار رقابت با نفوذ اقتصادی چین در این کشور، مانع از دستیابی پاکستان به "عمق استراتژیک" مورد نظرش در افغانستان شود.

بنابراین به نظر می رسد که پاکستان حداقل به این زودیها دست از حمایت از گروههای طالبان افغان، که آنها ابزاری برای وارد کردن فشار بر حکومت افغانستان، آمریکا و هند جهت وادار کردن آنها به توجه به خواسته های استراتژیک خود می داند، دست برنخواهد داشت.

و با این اوصاف به نظر می رسد که زمان آن رسیده باشد که پاکستان مفهوم "عمق استراتژیک" خود در افغانستان را با توجه به واقعیتهای سیاسی امروز و روابطش با افغانستان، هند و امریکا بازتعریف کند. چرا که طبیعی است در هیچ کدام از دو تعریف نظامی و غیرنظامی "عمق استراتژیک"، پاکستان به تنهایی و بدون توافق همکاری کشورهایی که در واقع بخشی از روند تامین این عمق استراتژیک خواهند بود، به موفقیتی دست نخواهد یافت.