شعر و نام ابتهاج در حافظه مردم افغانستان

روح الامین امینی - شاعر

از راست: منصور نادرپور، سیمین بهبهانی، محمد قاضی، لعبت والا، نادر نادرپور، هوشنگ ابتهاج، فروع فرخزا

منبع تصویر، Internet

توضیح تصویر، از راست: منصوره نادرپور، سیمین بهبهانی، محمد قاضی، لعبت والا، نادر نادرپور، هوشنگ ابتهاج، فروع فرخزاد

امیرهوشنگ ابتهاج در بسیاری از غزل‌های خود لهیبی از آتشکدۀ حافظ، سعدی و مولانا است؛ در روزگاری که آتش، تفسیر خون و گلوله بود و هنوز هست و شاعرانِ پس از نیما؛ اخوان، شاملو، فروغ و... در خط اول نبرد ایستاده بودند؛ روزگاری که اخوان ثالث یک سال پس از کودتای ۲۸ مرداد "فریاد" می‌زد:

خانه‌ام آتش گرفته‌ست، آتشی جانسوز

هر طرف می‌سوزد این آتش،

پرده‌ها و فرش‌ها را، تارشان با پود

من به هر سو می‌دوم گریان

در لهیبِ آتش پر دود

...

اما ابتهاج نیز در این میانه دستش چندان از این آتش و دود دور نبود و شعرهای اجتماعی زیادی از او بر جای مانده است.

اگر چه درنگ اصلی او در کار شاعری به سیاق سنت غزل فارسی بر عاشقانه سرایی بود و در هیچ دوره از زندگی اش به کلی از این دایره دست نکشید و آن سنت را –غزل- تمام و کمال می ستود اما هیچ گاه شعرش خالی از نگرانی های سیاسی و اجتماعی نیز نبود:

درختی پیر

شکسته، خشک، تنها، گم

نشسته در سکوت وهمناک دشت

نگاهش دور

فسرده در غروب مردۀ دلگیر

و هنگامی که بر می گشت

کلاغی خسته سوی آشیان خویش

غم آور بر سر آن شاخه های خشک

فروغ واپسین خندۀ خورشید

شد خاموش

 

رواج غزل در روزگار ما

ابتهاج در دوره ای شروع به شاعری کرد که شاگردان نیما بخشی از فضای شعر معاصر فارسی بودند و اوج گرفتن کار شاعری و انتشار آثار او تقریبا همزمان شد با انتشار تعدادی از بهترین دفترهای شعر این شاعران؛ کسانی که کم کم سکان دار شعر معاصر فارسی می شدند و از درون طرحِ نو نیما بهترین شعرهای آن روزگار را بیرون می کشیدند.

بدیهی است در چنین روزگاری شاعری کردن، آن هم در قالب غزل برای هر شاعری دشوار بوده است به خصوص برای شاعری که می خواست شاعر بزرگی شود و شاعر بزرگی نیز بماند، اتفاقی که برای سایه افتاد.

در میان این موج طوفنده شعرِ نو کار شاعرانی مانند هوشنگ ابتهاج کار به شدت دشواری بود پایبندی آن ها به سنت شعر فارسی و تسلط آنها بر ادبیات کلاسیک از یک سو و توجه شان به پیشنهادات نیما از سوی دیگر سبب شد که شعر معاصر فارسی دُردانۀ غزل را به صورتی نوین در خود حفظ کند.

شاعرانی مانند هوشنگ ابتهاج، سیمیمن بهبهانی، منوچهر نیستانی، حسین منزوی و محمد حسین شهریار وعده ای دیگر کار طاقت فرسای حفظ قالب غزل را به عنوان یکی از قالب های رایج شعر در روزگار ما به عهده گرفتند و غزل نئوکلاسیک با تلاش آنها شکل گرفت و فربه شد و جایگاهش را به عنوان یک قالب رایج حفظ کرد و شاید بشود ادعا کرد از عنوان نئوکلاسیک نیز فراتر رفت.

از این منظر است که اهمیت شاعرانی مانند ابتهاج فراتر از شعرهایی است که از آن ها به جای مانده و باید نقش شان در حفظ رواج قالب غزل در روزگار ما بررسی شود. و این نکته محدود به جغرافیایی که امروز نام ایران را بر خود دارد نمی شود بلکه باید در وسعت جغرافیای فارسی زبان ها به تأثیر آن توجه کرد.

ابتهاج و غزل‌سرایی معاصر در افغانستان

شعر نیمایی در حوالی دهه سی خورشیدی وارد افغانستان شد و ذهن و ضمیر تعدادی از شاعران ما را تغییر داد و چهره های زیادی وارد این عرصه شدند. خلیل الله خلیلی

منبع تصویر، Internet

توضیح تصویر، شعر نیمایی در حوالی دهه سی خورشیدی وارد افغانستان شد و ذهن و ضمیر تعدادی از شاعران ما را تغییر داد و چهره های زیادی وارد این عرصه شدند. /خلیل الله خلیلی

شعر نیمایی در حوالی دهه سی خورشیدی وارد افغانستان شد و ذهن و ضمیر تعدادی از شاعران ما را تغییر داد و چهره های زیادی مانند محمود فارانی، ضیا قاری زاده، بارق شفیعی، خلیل الله خلیلی، غلام رضا مایل و... وارد این عرصه شدند و این موج تازه بعدها توسط شاعرانی مانند واصف باختری، لطیف ناظمی، پرتو نادری، رازق فانی، بیرنگ کوهدامنی، لیلا صراحت، حمیرا نکهت و... ادامه پیدا کرد.

اما اکثریت غریب به اتفاق این چهره ها به کلی قالب های عروضی کلاسیک را کنار نگذاشتند و حتی عده ای از آن ها بعد از مدتی ثقل کارشان بر همان قالب های سنتی افتاد با این تفاوت که هوای تازه شعر نیما را می شد در غزل آن ها نیز مشاهده کرد همان اتفاقی که در مورد چهره های سرشناس شعر کلاسیک ایران نیز افتاده بود.

در واقع موجِ نو شدن غزل در شعر افغانستان را نیز باید به شدت وابسته به نیما و جریان های پسانیمایی در ایران دانست. این در حالی است که کار شاعران غزل سرایی مانند سیمین بهبهانی، هوشنگ ابتهاج و... در این سال ها در افغانستان شناخته شده بود.

اما در دو دهه گذشته شعر افغانستان فضای تازه ای را تجربه کرد که نمی توان تأثیر فضای ادبی ایران را به عنوان بخشی از پیکر زبان فارسی بر آن نادیده گرفت.

سقوط حکومت طالبان در سال ۲۰۰۱ میلادی باعث ایجاد فضایی در حوزه های مختلف شد و امیدواری هایی که سال های نخست آن تحولات برای ساکنان افغانستان ایجاد کرد سبب بازگشت تعداد زیادی از مهاجران به کشور شد که در این بین عده ای از چهره های ادبی دوباره ساکن افغانستان شدند و برای بخشی هم فضای رفت و آمد باز شد. همه این ها دست به دست هم داد تا این دو دهه بستر فعالیت های مختلف ادبی نیز بشود.

در این بین غزل افغانستان نیز تکان شدیدی خورد و تعدادی از شاعران جوان و نوجوانی که سال های آغاز شاعری خود را سپری می کردند با کار غزل سرایان ایرانی نیز بیشتر آشنا شدند. بدیهی است شاعران نشان‌داری مانند هوشنگ ابتهاج و چهره هایی هم چون سیمین بهبهانی و امثال آنها آوازه و شعرشان سال ها و دهه ها پیش به افغانستان آمده بود اما شناخت ادامه کار آن ها در کار غزل سرایان جوان تر در این دوره در افغانستان بیشتر گل کرد و حتی رسیدن به شناختی وسیع تر از شاعران بزرگی مانند حسین منزوی، منوچهر نیستانی، محمد علی بهمنی و...  در این دوره روی داد و ورود فراوان کتاب از ایران به افغانستان و دسترسی گسترده به انترنت و شبکه های اجتماعی سبب شد تا در جلسات ادبی در افغانستان نام های جدیدی بر سر زبان ها بیافتد.

از همین رو غزل این دو دهه در افغانستان مسیر دیگری پیدا کرد و از زاویه ای با موج نوگرایی غزل در ایران همراه شد.

شعر ابتهاج و شاعران معاصر ایران در موسیقی افغانستان

شعر بسیاری از شاعران معاصر ایران مانند فروغ فرخزاد، رهی معیری، فرخی یزدی، ابوالقاسم لاهوتی، فریدون مشیری، هوشنگ ابتهاج  و... را تعدادی از آوازخوان های نامی افغانستان خواندند؛ چهره های سرشناسی مانند استاد نینواز، احمد ظاهر، ظاهر هویدا، ساربان، وحید قاسمی، داوود سرخوش، پرستو

منبع تصویر، Internet

توضیح تصویر، شعر بسیاری از شاعران معاصر ایران مانند فروغ فرخزاد، رهی معیری، فرخی یزدی، ابوالقاسم لاهوتی، فریدون مشیری، هوشنگ ابتهاج  و... را تعدادی از آوازخوان های نامی افغانستان خواندند؛ چهره های سرشناسی مانند استاد نینواز، احمد ظاهر، ظاهر هویدا، ساربان، وحید قاسمی، داوود سرخوش، پرستو

اما در همه این سال ها شناخت آن دسته از شاعران ایرانی که هوشنگ ابتهاج در شمار آن ها قرار می گیرد خلاصه به مجامع ادبی و اهل قلم افغانستان نمی شد. شعر بسیاری از شاعران معاصر ایران مانند فروغ فرخزاد، رهی معیری، فرخی یزدی، ابوالقاسم لاهوتی، فریدون مشیری، هوشنگ ابتهاج  و... را تعدادی از آوازخوان های نامی افغانستان خواندند؛ چهره های سرشناسی مانند استاد نینواز، احمد ظاهر، ظاهر هویدا، ساربان، وحید قاسمی، داوود سرخوش، پرستو و... این شعرها را از طریق موسیقی با شهرت فراوانی که در افغانستان داشتند وارد خانه های مردم کردند که بر دل و زبان مردم عام نیز نشست.

در این بین موزیسین های مطرحی مانند احمد ظاهر، وحید قاسمی، داوود سرخوش و خانم پرستو، غزل های "امشب به قصه دل من گوش می‌کنی"، "نشود فاش کسی آنچه میان من و توست" و "در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند" که از معروف ترین آهنگ های این چهره ها در افغانستان است را ثبت و اجرا کردند؛ شاید در این سرزمین کمتر کسی را بتوانیم پیدا کنیم که سَر و سِّری با موسیقی داشته باشد و این آهنگ ها را نشنیده باشد و تقریبا همه این آثار برعلاوه خوانندگان اصلی بارها توسط آوازخوان‌های دیگری بازخوانی شده است.

درگذشت هوشنگ ابتهاج نه تنها برای ایران امروز که برای جغرافیای فارسی زبان ها تکان دهنده بود. در روزگار ما نام بسیاری از شاعران و بزرگان فرهنگ بعد از گذر از این سرای سپنج به گوش مردم می رسد.

بعد از مرگ ابتهاج شاید بسیاری از مخاطبان موسیقی که سال ها غزلیات او را با صدای چهره های مطرح موسیقی افغانستان شنیده بودند با نام او آشنا شدند و امروز می دانند آن نغمه های از دل برخواسته که سال ها عاشقی ها، فراغ ها و بی کسی های شان را تسکین کرده است برخواسته از چه دل اندوهگینی بوده است و امروز بر علاوه شعر، نام هوشنگ ابتهاج بخشی از آن خاطرات شان شده است.